انتظارات و انتقادات امام حسین (ع) از عالمان دین
در میان اولیاء مذهب ما از هیچکس به اندازه امام حسین (ع) سخن گفته نشده است. از سوی دیگر نهضت حسینی بیشترین تأثیر را در فرهنگ ما داشته، حرکت و شور آفریده، سوز و اشک را باعث شده و به همدلی و تأسی منجر شده است. و از جانب سوم، آنچنانکه سرنوشت همه امور مردمی است، دست تحریف و زنگار و پیرایه به آن راه یافته، نهضتی که یکپارچه حماسه و عزت و شعور است ، در هاله أی از مسئله أی شخصی و تاریخی و عادتی برای کسب ثواب یا معاش فرو رفته است.
اگر چه به سید الشهداء (ع) بیش از همه پرداخته ایم. اما هنوز نگفته درباره وی فراوان است. اگر چه هر مسلمان دوستدار اهل بیت (ع) در طول عمر خود ساعات فراوانی را به ذکر و یاد حسین (ع) اختصاص داده است،اما بسیاری از ابعاد قیام و راه و روش حسینی هنوز محتاج التفات، عنایت و توجه مجدد است. مکتب عاشورا هنوز درسهای تازه أی برای حق جویان دارد، برگزاری عزای حسینی خود هدف نیست، وسیله أی بیش نیست، وسیله أی برای دست یابی به معرفت و شناخت دینی. راهی برای تعمیق ایمان و باور مذهبی و روشی برای توأم کردن شور و شعور.
برای آشنایی با عظمت نهضت کربلا و اقتدا به سیره حسینی چاره أی نداریم جز اینکه در قید و بند تاریخ نمانیم و بکوشیم اصول و قواعد ثابت حسینی را کشف کنیم و با بصیرت بکار بندیم. نباید در جزئیات شهادت مظلومانه ابا عبدالله (ع) و یاران باوفایش و نیز قساوت بیرحمانه یزید و ابن زیاد و شمر در جا بزنیم، نهضت حسینی منطقی قوی و بنیادی مستحکم و مبادی روشنی دارد که اشراف بر آنها وظیفه هر دیندار پاک نهادی است. مطمئن ترین منبع و معتبرترین روش در دستیابی به بصیرت حسینی آراء بجا مانده از این امام شهید است. بحمدالله از امام حسین (ع) خطبه ها، حکمتها، احکام و روایات کوتاه و بلند فراوانی در دست است که مطالعه روشمند آنها بهترین معرف این نهضت اصیل است. اگر در محافل و منابر مذهبی ما به میزانی که مقتل و روضه بها داده شده است،به مجموعه روایات و احادیث بجا مانده از سید الشهداء (ع) پرداخته شده بود، امروز با شوری با شعورتر و عاطفه أی عالمانه تر مواجه بودیم. سلوک بر راه و روش حسین (ع) بیشتر از آنکه نیازمند تهییج عواطف و احساسات باشد، محتاج تعمیق معرفتی و علمی است. اگر عواطف و احساسات عزاداران و محبان حسینی معرفت و علم و بصیرت حسینی نباشد. دین به دنیا فروشان به راحتی از آن شور بی شعور سوء استفاده می کنند و به نام امام حسین (ع) ترویج یزید می کنند.
در میان میراث علمی بجا مانده از سید الشهداء (ع) خطبه أی است مشهور که حسن بن علی بن شعبه حرانی (متوفای 381) در کتاب شریف “تحف العقول” روایت کرده است. اگر چه متأسفانه صاحب تحف العقول سند هیچیک از روایات کتاب خود را نقل نکرده، اما فارغ از اعتبار فراوان کتاب و مؤلف آن، این خطبه به میزانی از متانت و استحکام محتوا است که در میان متخصصان فن به “خطبه عالیة المضامین”مشهور شده و صدور محتوایی با این عمق را جز از حضرات معصومین ممکن نمی دانند. برخی از قطعات این خطبه شریفه از امیر المؤمنین (ع) نیز روایت شده و در خطبه های 106 و 131 نهج البلاغه به چشم می خورد.
امام حسین (ع) در این خطبه انتظارات خود را از عالمان دین تشریح می کند و با تذکرات قرآنی درباره احبار، به تفصیل نگرانی ها، دغدغه ها و انتقادات خود را از عالمان دین در عصر خود باز می گوید، و در انتها اهداف چهار گانه قیام خود را ابراز می کند. سید الشهداء (ع) در عین ایجاز و اختصار عوامل انحطاط یک جامعه دینی را مورد تحلیل قرار می دهد و به ریشه یابی آفات و آسیب های متوجه به عالمان دین می پردازد. این خطبه در چهار چوب شرایط و مقتضیات قرن اول هجری باقی نمی ماند. ابا عبدالله (ع) در این خطبه به نکاتی اشاره کرده که فراتر از مسائل زمانی خاص است. انتظارات امام حسین (ع) از عالمان دین منحصر به علمای دهه اول نیمه دوم قرن اول نیست. این انتظار اولیاء دین از همه علما و دین یاران و دین پژوهان در تمام تاریخ است. متأسفانه انتقادات حسینی نیز در عصر او متوقف نمی شود. آفات بر شمرده در این خطبه نوعی آسیب شناسی عالمان دین در همه اعصار است. امام حسین (ع) در این خطبه ضوابط و ملاکهایی را بدست دینداران می دهد که با آن ضوابط و معیارها عالمان دین را ارزیابی کنند. از آنجا که در یک جامعه دینی، عالمان دین رفیع ترین جایگاه و منزلت را دارند، آفات و انحرافات آنها نیز خطرناک ترین آفات و سهمگین ترین انحرافات است. بنابراین طبیعی است که اولیاء دین به بهداشت و آسیب شناسی عالمان دین اهتمام ویژه داشته باشند. با عنایت به این خطبه عالمان منصف و طلاب شائق فرصت آن خواهند داشت که خود را با معیارهای حسینی منطبق سازند وبا شاقول معصوم میزان شوند. بهداشت و آسیب شناسی عالمان دین در میراث علمی دیگر امامان (ع) نیز بسیار برجسته است از جمله این موضوع در تعالیم امام باقر (ع) و امام صادق (ع) گسترده تر مطرح شده که امیدوارم در مجال مناسب توفیق عرضه این تعالیم ارزشمند نصیب شود.
ملا محسن فیض کاشانی نیز این حدیث را از “تحف العقول” در مجموعه با ارزش “وافی” در بحث امر به معروف و نهی از منکر نقل کرده است. برای بهره وری بیشتر از تعالیم حسینی، ابتدا ترجمه کامل این خطبه شریف را از نظر می گذرانیم، سپس به تحلیل اجمالی مفاد بلند آن خواهیم پرداخت.
خطبه حسینی در انتظارات و انتقادات از عالمان دین
“أی مردم، از آن نکوهشها که خداوند به منظور پند اولیاء خود از احبار (عالمان دین یهود) کرده، عبرت بگیرید، آنجا که می فرماید. “چرا علمای ربانی و احبار مردم را از سخنان گناه آمیز باز نمی دارند؟” (مائده /63) و همچنین “آن گروه از بنی اسرائیل که کافر شدند به زبان داود (ع) و عیسی (ع) لعنت شدند. چرا که سرکشی کردند و تجاوز نمودند و از اعمال ناپسندی که مرتکب می شوند جلوگیری نکردند، چه ناپسند کارها که کردند” (مائده /79و78). خداوند (اینگونه عالمان را) سرزنش می کند، زیرا از ستمگرانی که در برابرشان بودند زشتی و تبهکاری را می دیدند، اما آنان را از این منکرات منع نمی کردند، چرا که (به برخورداری های مادی و امتیازاتی که) از جانب آنان به ایشان می رسید، رغبت داشتند و از عواقب اعتراضاتشان بیم داشتند. علیرغم اینکه خداوند فرموده است: “از مردم بیم نداشته باشید، از من بترسید.” (مائده /44)، و نیز: “مردان و زنان با ایمان بعضی اولیاء بعضی دیگرند، به نیکی امر می کنند و از زشتی جلوگیری می کنند” (توبه/71). خداوند با امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه أی الهی آغاز کرده است، چه او آگاه است که اگر (این فریضه) انجام گیرد و اقامه شود، فرائض دیگر اعم از آسان و دشوار برپا می گردند، چرا که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است با باز ستادن حقوق ستمدیدگان، و مخالفت با ستمگر، و تقسیم فیء و غنائم و گرفتن صدقات از مواضعش و صرف آن در جای خود است.
پس شما، أی جماعت (عالمان)، أی جماعتی که به علم مشهورید، نامتان به نیکی یاد می شود، به نصیحت و خیرخواهی معروفید، بخاطر خداوند در نظر مردم صاحب هیبت هستید، شریفان از شما حساب می برند، ضعیفان احترامتان می کنند، کسانی شما را برخود مقدم می کنند که شما را بر آنها فضیلتی نیست و حتی بر ذمه آنان ندارید. آنجا که حاجت حاجتمندان روا نشود، با وساطت شما پذیرفته می شود، در راهها با هیبت سلاطین و کرامت بزرگان رفت و آمد می کنید.
آیا این همه (عزت و احترام) برای این نیست که از شما انتظار دارند که به حقوق الهی قیام کنید؟ حال آنکه شما از بیشتر این حقوق کوتاه آمده اید. حق ائمه (ع) را کوچک شمرده اید، حق ضعیفان و زیر دستان را تضییع کرده اید، اما آنچه را حقوق خود می پندارید مطالبه کرده اید. شما (عالمان) نه مالی در راه خدا بذل کرده اید، نه جانی (در راه او) بخاطر آنچه شما را آفرید به خطر انداخته اید و نه با اقوام و خویشاوندتان در راه خدا در افتاده اید. (با این همه ) آرزوی بهشت خداوند و همنشینی با پیامبر و رهایی از عذاب را در سر می پرورانید؟!
أی آنان که از خدا نابجا آرزوها کرده اید، از آن می ترسم که به عذاب و انتقام الهی گرفتار شوید. چرا که به لطف و کرم الهی از مزایا و امتیازاتی برخوردار شده اید. اما آنان که (واقعا) به خدا (پرستی و خدا ترسی) شناخته شده اند ارج نمی گذارید، حال آنکه خودتان بنام خدا در میان بندگانش اکرام می شوید. به چشم خود می بینید که پیمانهای الهی (بدست ارباب قدرت) نقض می شود و از شما صدایی بلند نمی شود، اما همین شما بواسطه بعضی میثاقهای پدرانتان فریادتان بلند است. قرار و ذمه پیامبر (ص) زیر پا گذاشته شده، و نابینایان، ناشنوایان، زمین گیرها در شهرها بی پناه رها شده اند، شما به آنان ترحم نمی کنید و با استفاده از موقعیت خود به نفع آنان قدمی بر نمی دارید، و به آنان که به ایشان خدمت می کنند اعتنا نمی کنید، با بند و بست و سازشکاری با ستمکاران خود را تأمین کرده اید همه این رفتارها همان منکراتی است که خداوند امر کرده مرتکب نشوید و از آنان نهی کنید، (اما افسوس) شما از آنها غافلید.
مصیبت و گرفتاری شما (عالمان دین) از مصائب همه مردم بیشتر و بزرگتر است،چرا که اگر متوجه باشید منزلت و جایگاه (واقعی) عالمان را از شما باز گرفته اند، چرا که در حقیقت جریان امور و احکام بدست عالمان خداترس است که امین او در بیان حلال و حرامند، اما شما این منزلت را از کف داده اید، و این سلب (منزلت رفیع) حاصل نشده جز بواسطه پراکنده شدن شما از گرد محور حق و اختلاف شما در سنت بعد از دلایل آشکار. اگر شما در برابر فشارها و آزارها برای خدا استقامت می کردید، امور الهی به نزد شما آورده می شد، از شما صادر می شد، و شما مرجع امور بودید (نبض جامعه واقعا بدست شما بود)
اما افسوس که ستمکاران را بر موقعیت خود مسلط کرده اید، و امور الهی را به دست آنان سپرده اید، تا بر اساس شبهات عمل کنند و در راه شهوترانی گام نهند، آنچه باعث پذیرش تسلط ستمکاران بر امور از جانب شما شد، این است که شما از مرگ گریزانید و به این زندگی (ننگین) ناپایدار دل خوش کرده اید. مردم ناتوان را تسلیم آنان کرده اید، جمعی برده وار بی اراده و مقهورند و گروهی گرسنه و مغلوب، ستمکاران به دلخواه در امور مملکت تصرف می کنند و با هوسرانی رسوایی ها ببار می آورند. سیره اشرار پیش گرفته اند و بر خداوند جبار دلیری می کنند. در هر شهر خطیبی سخنور بر منبر دارند، همه سرزمین را قبضه کرده اند و دستشان همه جا باز است. مردم همچون برده در برابرشان هیچ تقاضایی را رد نمی کنند. برخی جبار و سرکش اند و برخی قدرتمداران بر ناتوانان سختگیر. از کسانی اطاعت می شود که خداوند آفریننده و بازگرداننده را نمی شناسند. شگفتا و چگونه تعجب نکنم که زمین در قبضه کسانی است که یا خائن و ستمکارند، یا باجگیر و نابکار، و یا حکمران مؤمنان نسبت به آنان بی رحم و بی انصاف. میان ما و شما (عالمان فاسد) در آنچه نزاع داریم، داور خداوند است و او در آنچه مشاجره داریم قضاوت خواهد کرد.
خداوند تو می دانی که آنچه (در اعتراض به ظلم و فساد و منکر) از جانب ما صورت گرفت، نه در طمع سلطنت و جاه بود نه در طلب ازدیاد ثروت و مال، و لکن ما می خواهیم نشانه های دینت را ارائه کنیم. شهرهای ترا اصلاح کنیم، بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند، و به فرائض، سنن و احکام تو عمل نمایند.
اگر شما انصاف ندهید و به یاری نشتابید، ستمگران بر شما قوت خواهند یافت و در خاموش کردن نور پیامبرتان خواهند کوشید، (با این همه) خدا ما را بس است، بر او توکل کرده ایم، به درگاهش توبه آورده ایم و بازگشت همه بسوی اوست.”
مفاد این خطبه شریفه را می توان در سه محور مورد بحث قرار داد: اول انتظارات از عالمان دین و وظایف آنان. دوم، انتقاد از شیوه سلوک عالمان دین در آن عصر، سوم، اهداف قیام امام حسین (ع).
مهمترین وظایف عالمان دین
سید الشهداء (ع) اهم انتظارات خود را از عالمان دین بر می شمارد. این انتظارات که از وظایف عالمان دین است به شکل ذیل قابل تنظیم است:
اول: عالمان دین هر چه دارند از قبل دین است، هر منزلتی دارند بواسطه انتساب به خداست، لذا مهمترین انتظاری که از یک عالم دین می رود “قیام بحق الله” است، پافشاری بر “عهود الهی” است، پاسداری از “ذمه رسول الله” است “امانتداری در بیان حلال و حرام الهی” است. حق الله چیزی جز تکالیف و احکام الهی نیست که قطعا شامل حقوق دینی مردم نیز می شود و اتفاقا تکیه بحث بر همین بخش از حقوق و احکام الهی است. از عالمان دین انتظار می رود احکام و تعالیم و معارف دینی را کامل و تام به مردم عرضه نمایند، چیزی از دین را فرو گذار نکنند. به آن نیفزایند، از آن نیز کم نکنند، امری را کتمان نکنند، تحریف نکنند، نه مسئله أی را بزرگتر از آنچه هست نمایش دهند، نه آنرا کوچکتر از آنچه هست بنمایانند.
ثانیا: پس از بیان معارف و تعالیم الهی نسبت به عمل و قیام به حقوق و احکام الهی اقدام کنند، نسبت به اقامه دین و رعایت ضوابط شرعی حساس باشند، در پاسداری از حقوق الهی همانقدر اهتمام داشته باشند که در حقوق شخصی خود، بلکه بالاتر، هم خود عمل کنند، هم کوشش کنند در جامعه این ضوابط پیاده شود.
دوم: اجرای دقیق فریضه امر به معروف و نهی از منکر، اگر چه این فریضه، فریضه أی همگانی است، اما مسئولیت و وظیفه عالمان دین در آن از همه سنگین تر است. فارغ از مسئولیت عمومی تک تک آحاد جامعه در امر به معروف و نهی از منکر، و شریک بودن عالمان دین در این بخش آنان در بخش امر به معروف و نهی از منکر نسبت به ارباب قدرت و متصدیان امور عمومی و حکمرانان مسئولیت مضاعف دارند. چرا که تنها کسانی امکان امر به معروف و نهی از منکر را در این مرحله خطیر دارند که از منزلتی رفیع و پشتوانه أی قوی برخوردارند و در جامعه تنها عالمان دین هم بواسطه علم دین و هم بواسطه پشتوانه مردمی چنین موقعیتی را دارند. تنزل این فریضه مترقی به معروف و منکر فردی و منحصر کردن آن در امور جزئی جفا در حق این حکم عمیق دین است. عالمان دین به منزله پاسبانان این جامعه ناظر عمل حکمرانان باشند و اجازه ندهند ذره أی به مردم اجحاف کنند و از قدرت سوء استفاده کنند. عمل به این فریضه در سطح ملی از سوی عالمان دین ضامن سلامت قدرت سیاسی خواهد بود.
سوم: مسئولیت شدید عالمان دین در حمایت از ضعفا و ناتوانان، اگر چه عالمان دین نسبت به تمامی مردم در برابر خداوند مسئولند، اما نسبت به ضعفا و آنان که فریاد رسی جز خداوند ندارند مسئولیت مضاعف دارند و موظفند در رفع حوائج آنان بکوشند و نگذارند ارباب قدرت نسبت به آنان اجحاف کنند و در دادخواهی ها به کمک آنان بشتابند. عالمان دین هم نسبت به جهل توده مردم و هم نسبت به فقر وفاقه آنها و هم نسبت به اشاعه فساد در میان آنها مسئولند. در حقیقت علمای دین دادستان ضعفای جامعه اند، و خداوند در آخرت از رعایت حقوق ضعفا و دفاع از آنها از عالمان دین جداگانه حساب می کشد.
چهارم: استقامت در راه خدا و تحمل شداید و فشارها وظیفه عالمان دین است. اقامه دین و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از حقوق ضعفا قطعا با مقاومت زورمندان و ارباب قدرت مواجه خواهد شد. عالمان وارسته دین می باید خود را آماده مواجهه با مشکلات در راه خدا بنمایند. عالمان تن پرور و جبون نمی توانند پاسداران خوبی برای دین حنیف باشند. برای دفاع از حقوق الهی مردم شجاعت و تهور لازم است. عالم دین به عزت الهی مستظهر است او نباید در مقابل ارباب قدرت، در راه انجام وظیفه از چیزی بترسد. آنان که در این راه صبر و شجاعت لازم را ندارند مطمئن باشند که در اشاعه و دفاع از تعالیم دینی سربلند نخواهند بود.
پنجم: نتیجه منطقی عمل عالمان دین به وظایف الهی این است که جامعه بدون اشراف و نظارت عالیه عالمان دین قدمی بر نمی دارد. اینگونه عالمان خدا ترس و عامل که نسبت به ارباب قدرت سختگیرند و نسبت به ضعفا و بیچارگان اهل تساهل و در اقامه دین از اصحاب صبر و استقامتند در چشم مردم جا دارند و جامعه با رضا و رغبت در نزاعهای ملی و مسائل کلان رأی آنان را فصل الخطاب می داند، اینگونه عالمان بصیر وجدان بیدار جامعه اند و برکت دین. این است معنای عبارت “و ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه” در این صورت واقعا نبض تفکر و سلوک عملی جامعه در دست با کفایت عالمان بصیر خواهد بود. و البته این به معنای کلیشه حقوقی نصب صنفی خاص به مدیریت سیاسی نیست، بلکه خبر از نتیجه منطقی عملکرد مثبت عالمان دین در یک جامعه دینی می دهد. در عدم دلالت عبارت مذکور از این خطبه شریفه بر ولایت عامه یا مطلقه فقیه در جای دیگر بحث کرده ام، تکرار نمی کنم (رجوع کنید به حکومت ولایی/287-282) در یک جامعه دینی انتظار است که بطور طبیعی نه با اکراه و زور امور الهی از عالمان دین صادر شود و آنان مرجع رتق و فتق مسائل دینی باشند.
انتقاد امام حسین (ع) از عالمان عصر خود
اول: کوتاهی در اقامه احکام و تعالیم دینی، تقصیر در رعایت پیمانهای الهی و سنن نبوی، غفلت از زیر پا گذاشته شدن احکام دینی. سکوت و انفعال در برابر ظلم و منکرات و فساد. شأن اصلی عالم دین حفظ و اشاعه دین و اقامه تعالیم دینی است، اگر کسانی این وظیفه اصلی را مرتکب نشوند به چه جرأتی عنوان رفیع عالم دینی را یدک می کشند؟ عالم دین همچون سربازی است که عمری استراحت کرده تا در لحظه جنگ از مملکت خود دفاع کند،اگر در همان لحظه أی که به او احتیاج است سنگر را ترک کند شایسته نام سربازی نیست. سالیان سال تعلیم و تعلم برای بیان و اقامه دین بوده، آنکه در این وظیفه اصلی کوتاهی می کند نابجا به این کسوت در آمده است.
دوم: عدم اجرای فریضه امر به معروف و نهی از نسبت به ارباب قدرت. سید الشهداء با دقت و ظرافت به ریشه یابی علل آن تقصیر و این ترک فریضه می پردازد. امام علی (ع) دو عامل را برای ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به ارباب قدرت و نیز تقصیر در بیان و اقامه دین ذکر می کند که بسیار مهم است: یکی برخورداری های مادی و امتیازات دنیوی که از سوی ارباب قدرت در اختیار برخی عالمان دین قرار می گیرد و به تدریج شاقول اندیشه شان را به سوی منافع حکومت منحرف می کند. چرب و شیرین دنیا و تمتع از حکمرانان عالم دین را فاسد می کند. همین امتیازات و برخورداری ها چشم عالم دین را کور می کند و دیگر انحراف از صراط مستقیم دین را نمی بیند، زبان او را بند می آورد، آنکه وامدار ارباب قدرت است چگونه می تواند زمان به انتقاد از او بگشاید. پیامبر (ص) مردم را نهی کرد که از چنین عالمانی که به دربار سلاطین رفت و آمد می کنند دینتان را اخذ نکنید، آنان قابل اعتماد نیستند، آنها را متهم بدانید. دیگر: ارعاب و ترس از ارباب قدرت، ترس از دست دادن منافع، بیم از به زندان افتادن و آزار دیدن. مرعوبان و مجذوبان صلاحیت بیان و اقامه دین ندارند. آنان که در برابر ارباب قدرت و منکرات آنان یا به ترس یا بواسطه برخورداری از امتیازات مالی مماشات می کنند عالم ربانی نیستند و مشمول نگرانی ها و انذارهای امام حسین (ع) هستند.
سوم: عدم دفاع از حقوق ضعفا و بیچارگان. عالمانی که مردم بی پناه را در چنگال ارباب قدرت رها می کنند تا استثمار شوند و آبرو و ناموسشان بر باد رود، یقین بدانند به وظایف دین خود عمل نکرده اند. اگر حق حیات، حق آزادی، حق مساوات و عدالت در جامعه رعایت نمی شود چه کسانی جز عالمان دین مسئولند؟ بویژه اگر تجاوز به جان و آبرو و حقوق مردم به نام دین و مقدسات صورت بگیرد.
امام حسین (ع) با صراحت نهیب می زند: “انتم اعظم الناس مصیبة” مصیبت این عالمان سوء از مصیبت تمام مردم بالاتر است. هر که بامش بیش برفش بیشتر. اگر در مسئولیت بزرگتر و منزلت رفیع تر تقصیر و سوء تدبیر رخ داد به مصیبت بزرگتر می انجامد. لذاست که در پل صراط دهها عامی می گذرند و هنوز حسابرسی یک عالم به پایان نرسیده است. علت العلل اکثر مفاسد و عقب افتادگی های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تقصیر و کوتاهی عالمان بویژه عالمان دین در انجام وظایف است.